واکنش بریتانیا به اولین گزارش‌های کودتای بلشویکی و آغاز جنگ داخلی روسیه چگونه بود؟

انقلاب فوریه در روسیه با استقبال متفقین مواجه شد؛ زیرا آن‌ها امیدوار بودند که با سقوط تزار نیکلاس دوم و انتقال قدرت به دولت غیرنظامی، روسیه به‌راحتی ارتش‌های اتریش و آلمان را شکست دهد. تزار به‌عنوان یک شخصیت نامحبوب در غرب شناخته می‌شد و مردم به دولت جدید امید داشتند؛ اما این دولت نتوانست قدرت را به طور کامل در دست بگیرد و در عوض شوراها و کمیته‌های مردمی در محل‌ها شکل گرفتند. این وضعیت به فروپاشی ارتش و فرار دسته‌جمعی سربازان از جبهه انجامید.

دولت موقت روسیه به‌رغم پیش‌بینی‌ها، به‌سرعت توسط بلشویک‌ها که گروهی ناشناخته و کوچک بودند، سرنگون شد. دیپلمات‌ها و دیگران انتظار نداشتند که لئون تروتسکی و ولادیمیر لنین بتوانند به قدرت برسند و تصور می‌کردند که آن‌ها به‌زودی جایگزین خواهند شد. اما بلشویک‌ها ماندند و این واقعیت برای کشورهای بزرگ مانند پاریس، لندن و واشنگتن به‌سختی قابل‌پذیرش بود. نگرانی اصلی متحدان زمانی آغاز شد که بلشویک‌ها مذاکرات صلح را شروع کردند.

شعار "صلح، زمین، نان" لنین به او کمک کرد تا در شرایط خستگی عمومی از جنگ در روسیه به قدرت برسد؛ اما او مجبور شد در مذاکرات صلح، بخش‌های بزرگی از امپراتوری قدیم را به آلمان واگذار کند. این تصمیم به‌شدت برای متفقین نگران‌کننده بود؛ زیرا آلمان به منابع و تجهیزات نظامی روسیه دسترسی پیدا کرد. در نتیجه، متفقین با فرود نیروی دریایی در بنادر روسیه در سال ۱۹۱۸، به مداخله نظامی در این کشور روی آوردند تا کنترل منابع را در دست بگیرند.

سربازان بریتانیایی که به روسیه فرستاده شدند، واکنش‌های متفاوتی به وضعیت خود داشتند. سربازان حرفه‌ای از اینکه به جبهه فرعی در روسیه منتقل شدند، ناراضی بودند و می‌خواستند در نبرد اصلی علیه آلمان شرکت کنند، درحالی‌که سربازان غیرحرفه‌ای از این انتقال خوشحال بودند و آن را فرصتی برای استراحت می‌دیدند. پس از امضای آتش‌بس، سربازان حرفه‌ای از حضور در روسیه راضی شدند؛ اما سربازان وظیفه احساس بی‌معنایی می‌کردند و از بازگشت به جبهه خودداری کردند. این وضعیت منجر به اعتصابات و نافرمانی‌های نظامی شد که در برخی موارد به محاکمه و زندانی‌شدن سربازان انجامید.

سربازان بریتانیایی در جنگ داخلی روسیه تجربیات متنوعی از زندگی در روستاهای کوچک قطبی داشتند. درحالی‌که برخی از آن‌ها دوستی‌های دلنشینی با مردم محلی برقرار کردند و در مناسبت‌های مختلف مانند کریسمس و عید پاک با آن‌ها تعامل داشتند؛ اما درعین‌حال از همکاری روستاییان با بلشویک‌ها و تفاوت‌های فرهنگی و بهداشتی شکایت داشتند. این تضادها و احساسات متناقض، نمایانگر چالش‌های انسانی و اجتماعی در خلال جنگ بود.

 نبرد کورسک زره و خون؛داستان اولین عقب نشینی هیتلر

این روزها با حمله اوکراین به داخل خاک روسیه از جانب کورسک، نام این شهر بعد از سال81 پس‌از نبرد کورسک در دوران جنگ جهانی دوم،دوباره بر سر زبان‌ها افتاده است که یادآور نبرد تاریخی کورسک در سال 1943 بین آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی بود، این نبرد بزرگ‌ترین نبرد زرهی در تاریخ بود که حدود ۶ هزار تانک 200 هزار سرباز و چهارهزار هواپیما در این نبرد حضور داشتند،برخی دیگر از آمارها تعداد تانک‌های حاضر در این جنگ را بالغ بر ۸ هزار و تعداد سربازان حاضر در این جنگ را بالغ بر ۳ میلیون نفر اعلام کرده‌اند و پیروزی شوروی در این جنگ منجر به پایان توانایی تهاجمی آلمان در جبهه شرقی شد و راه را برای حملات بزرگ‌تر شوروی در سال‌های ۱۹۴۴ و 1945 باز نمود.

در این نوشته قصد داریم به بررسی مختصر وقایع تاریخی نبرد کورسک در دوران جنگ جهانی دوم بپردازیم:

شهرکورسک یک شهر در منطقه شمال غربی روسیه است که در محل طلاقی سه رودخانه" کور" و" سیم" و " توسکار" واقع شده است، در دوران جنگ جهانی دوم ۲۴۰ کیلومتر از شمال به جنوب و ۱۶۰ کیلومتر به سمت غرب از این شهر در میان خطوط آلمانی‌ها واقع شده بود، آلمانی‌ها قصد داشتند به رهبری فیلدمارشال اریش فون مانشتاین یک حمله غافل‌گیرانه را با نام رمز عملیات"ارگ" آغاز نمایند تا ابتکار عمل را دوباره در دست بگیرند و از خطوط دفاعی شوروی عبور کنند و آلمانی‌ها باهدف به محاصره درآوردن نیروهای اتحاد جماهیر شوروی حمله خود را از شهر کورسک آغاز کردند، در این نبرد آلمانی‌ها از سلاح‌های جدید و قدرتمند ازجمله تانک تایگر که قدرت آتش و زره مقاوم‌تری داشت استفاده کردند که نیروهای آلمانی شامل تقریباً ۵۰ لشکر و 900 هزار سرباز و ۱۷ لشکر موتوری و 2700 تانک بود،هیتلر به‌دنبال این بود که به شکست ویرانگر توسط ارتش شوروی در نبرد استالینگراد پاسخ بدهد به‌علاوه برای هیتلر به‌دنبال این بود که یک جبهه جدید را به سمت مسکو از منطقه کورسک باز نماید.

اما طرف مقابل شوروی، قبل از حمله آلمان به این منطقه از این حمله اطلاع پیدا کرده بود و در روز ۵ ژوییه که آلمانی‌ها حملات خوذ را آغاز کرده‌اند با دفاع ضدتانک و میادین مین شوروی مواجه شدند تا قبل‌از حمله آلمانی‌ها ژنرال ژوکف فرمانده روسی نبرد کورسک با استفاده از ۳۰۰ هزار غیرنظامی خندق‌های عمیق ضدتانک را حفر کرده و پنج میلیون مین ضدتانک در آن منطقه گذاشته بود، و از شوروی تانک T34 که یک تانک حریف سرسختی برای تانک‌های آلمانی بود استفاده کرد.

نبرد در ۵ ژوییه 1943 با حمله آلمان به جناح‌های شمالی و جنوبی کورسک که آغاز شد و در ابتدای پیشروی آلمانی‌ها با مقاومت شدید مدافعان شوروی مواجه شدند و به دلیل دفاع شوروی و کارآمدی تسلیحات ضدتانک شوروی با خسارات سنگین مواجه شدند.

در ابتدای نبرد روس‌ها سعی کردند که با بمباران‌های شدید مانع از آغاز حمله شوند اما پس‌از چند ساعت بمباران شدید آلمانی‌ها حمله خود را آغاز کردند و در ابتدای نبرد به موفقیت‌هایی دست یافتند اما پس‌از موفقیت‌های اولیه آلمان،روس‌ها دست به ضدحمله زدند و بیش‌از ۱۲۰۰ تانک در هر دو طرف مبارزه درگیر نبرد شدند و در زمان رویارویی ادوات زرهی شوروی با آلمان‌ها هر دو طرف کنترل نیروهای خود را از دست دادند و یک هرج‌ومرج و یک جنگ آزادانه در صحنه نبرد حاکم شد.

در صحنه نبرد فاصله بین تانک‌ها زیر صد متر بود و مانور دادن برای تانک‌ها غیرممکن بود و فقط می‌توانستند آن‌ها را کمی جلو و عقب کند و صحنه نبرد مبدل به کشتارگاه تانک‌ها شده بود همه‌چیز می‌سوخت و بوی تعفن وصف‌ناپذیری برفراز میدان جنگ در هوا معلق شده بود سروصدا و گرما و دود همه میدان نبردها گرفت میدان نبرد به یک صحنه پر از هرج‌ومرج مبدل شده بود تشخیص دوست و دشمن در میدان نبرد به‌دلیل گردوغبار و دود سنگین بسیار سخت شده بود.

در مدت کوتاهی 2900 تانک از بین رفت یک میلیون سرباز از هر دو طرف کشته شدند ،۷۰ درصد زره‌پوش‌های آلمانی در جبهه شرقی متمرکز بود و بخش اعظم نیروهای زرهی آلمان ها در این نبرد از بین رفت، آلمانی‌ها در نهایت توانستند تنها ۱۶ کیلومتر به سمت شمال پیشروی کنند.

با پیروزی شوروی در نبرد کورسک با وجود اینکه رؤیاهای هیتلر برای تسخیر شوروی پایان یافت اما خود شوروی نیز با هزینه‌ای گزاف پیروز شد، تلفات و شوروی بیشتر بود، تخمین زده می‌شود که تلفات شوروی بین 500 تا ۸۰۰ هزار نفر و تلفات آلمانی تا ۲۰۰ هزار نفر بود، پس‌از نبرد کورسک، این منطقه به یک زمین بایر پر از لاشه‌های فولادی تانک‌ها و سربازهای مرده بود. در پایان ۱۲ ژوئیه این منطقه گورستانی از تانک‌های سوختهٔ شوروی و آلمان‌ها بود.

در این تاریخ که نبرد به اوج خود رسید، صد مایل بین دو نیروی آلمانی فاصله افتاد، هم‌زمان در ۱۳ ژوئیه به‌دلیل حمله متفقین به سیسیل و شکست ایتالیایی‌ها در دفاع از سیسیل هیتلر ناگزیر شد برای ارسال نیروهای کمکی آلمانی به ایتالیا پایان عملیات"ارگ" را اعلام کند و و هیتلر ناگزیر شد دستور عقب‌نشینی بدهد،این نخستین عقب‌نشینی هیتلر بود، شکست کورسک همه امیدهای آلمان را برای تثبیت موقعیت خود در جبهه شرقی پایان داد و شوروی را در مسیر برلین قرارداد.

سرنوشت غم انگیز یاکوف جوگاشویلی پسر استالین در جنگ جهانی دوم

استالین دیکتاتور بود و خون ریز اما موقعی که آلمان ها به شوروی تجاوز نظامی کردند ، طوری رفتار کرد که همه ملت از او سر مشق گرفتند . دو تا پسر داشت که آن ها را بلا فاصله به خط مقدم جبهه فرستاد . یکی از پسر هایش به دست آلمانی ها اسیر شد . آلمان ها به مقامات شوروی پیام دادند که حاضریم فلان ژنرال مان را که در دست شما اسیر است با پسر استالین معاوضه کنیم . استالین جواب داد حاضر نیستم یک ژنرال بدهم به جایش یک سرباز بگیرم . بعد ها به اطرافیانش گفت " در شرایطی که همه ملت روسیه عزادار پسران خود بودند چگونه می توانستم دست به چنین معامله ای بزنم " . پسر استالین عاقبت در اردوگاه اسرا در خاک آلمان کشته شد . پسر دیگر استالین بعد ها در خاطراتش نوشت : " موقعی که جنگ شروع شد پدرم دست به هر کاری زد تا مطمئن شود که من و برادرم به خط مقدم جبهه اعزام شده ایم .

ادوارد راژینسکی در کتاب خود تحت عنوان استالین می نویسد:

در آن روزها و جنگ و فاجعه نظامی سرنوشت مقدر کرد که استالین بیرحمانه ترین تحقیر های عمرش را متحمل شود.در ۱۹ژولیه ۱۹۴ گزارش خبری که از برلین شنیده شده بود به دستش دادند.یاکوف پسر بزرگتر او ر آلمانی ها به اسیری گرفته بودند.گزارش شد یاکوف گفته است که متوجه شده است که مقاومت بی فایده است و داوطلبانه خود را تسلیم ارتش آلمان کرده است.

استالین گزارش زیر را نیز در میان اسناد خصوصی اش نگهداری کرده است:

((اعلامیه ای توسط هواپیماهای فاشیستی در سنگرهای ما ریخته شد،در این اعلامیه گروهی از افسارن آلمانی در حال گفت و گو با یاکوف دیده میشوند،یاکوف همان تونیک ظامی خود را بدون کمربند به تن داشت در این اعلامیه آمده است یاکوف جوگاشویلی پسر استالین،ستوان فرمانده آتشبار،تسلیم شده است،اینکه چنین افسر مهمی از شوروی تسلیم ما شده است ثابت می کند که هرگونه مقاومت در برابر ارتش آلمان بی فایده است،بنابراین از جنگ دست بردارید و به ما تسلیم شوید))در ۷ اوت ۱۹۴۱ نیز هیتلر اعلامیه دیگری فرستاد آلمان ها اعلایه ها را چون باران بر سر سربازان ارتش ریختند یکی از آنها شامل متن یاکوف برای پدرش بود((پدر عزیز حال من کاملا خوب است و بزودی به یکی از بازداشتگاهای افسران در آلمان فرستاده میشوم،برایت آرزوی سلامتی دارم،به همه سلام برسان،یاشا))ین دستت خط پسر خودش بود او خیانتکار بود کوچکترین تردیدی در این موضوع وجود نداشت.یاکوف در بازجویی در آلمان گفت پدرم ۲۲ ژوئن زنگ زد و به من گفت برو به جنگ

پس از آنکه آلمانی‌ها خبر اسارت یاکوف را منتشر کردند، استالین به این جمله بسنده کرد: «او حتی عرضه این را نداشت که به خودش شلیک کند.» استالین کوتاه زمانی پس از آغاز جنگ در فرمان شماره ۲۷۰ افسران ارتش سرخ را تهدید کرده بود که چنانچه به اسارت دشمن درآیند پس از بازگشت به شوروی کشته خواهند شد. او در همین فرمان اعلام کرد که خانواده‌های این افراد برای کار اجباری بازداشت و از هر گونه کمک دولتی محروم می‌شوند. بر اساس این دستور استالین خود به عنوان خانواده درجه یک یاکوف باید دستگیر می‌شد، اما در عوض همسر یاکوف به زندان افتاد

در تصویر نفر سوم از سمت راست و نفر دوم از سمت چپ یاکوف فرزند استالین در میان افسران آلمانی است.

بسیاری از سربازان در آن مرحله از جنگ خود را تسلیم کردند و یا به روستاهای خود گریختند و والدین نیز آنها را در زیر زمین خانه پنهان کردند بسیاری نیز بعد از آنکه سخت جنگیدند به این علت که مجروح شده بودند اسیر آلمانی ها شدند،با این وجود استالین تصمیم گرفت درباره همه آنها یک جور رفتار کند،او حکمی تدوین کرد که طبق آن همه پرسنل نظامی که اسیر دشمن شود خلافکار اعلام میشود و خانواده های آنها مهاجرت داده میشوند و حکم کرد افرادی که خود را در محاصره دشمن بیابند و تا آخرین نفس بجنگند سعی کنند محاصره را بشکنند و به نیروهای خودی ملحق شوند،افرادی که تصمیم بگیرند تسلیم دشمن شوند باید به هر وسیله ای نابود شوند خانواده های آن دسته از نیروهای ارتش سرخ که تسلیم دشمن شده اند از کمک ها و امتیازات دولتی محروم خواهند شد.

این حکم دو راه در پیش پای سربازان او قرار داد یا بجنگند و پیروز شوند یا بمیرند،او هیچگاه علاقه ای به یاکوف نداشت و به این نتیجه رسیده بد که ین توله گرگ در صدد انتقام گرفتن است تا بخاطر تحقیری ه همیشه د مورد او روا شده بخاطر بی محبتی پدر و دستگیر شدن مادرش از اون انتقام بگیرد.اعتقاد او به خائن بودن پسرش به اندازه ای محکم بود که وقتی که آلمانی ها از طریق صلیب سرخ پیشنهاد دادند تا در مورد آزادی یاکوف مذاکره کنند به این پیشنهاد اصل جواب نداد،در ارتش این شایعه مطرح شده بود که آلمانی ها پیشنهاد دادند تا یاکوف در مقابل آزاد شدن یک فیلدمارشال آلمانی آزاد کنند ولی استالین گفته بود ما فید مارشال ها را با سربازان معمولی معاوضه نمیکنیم.

او به این ترتیب میخواست به همه بفهماند که از نظر او همه مساوی و برابر هستند و تاجایی که به او مربوط است پسر او نیز مانند بقیه سربازان است و همه سربازان پسر او هستند،در عین حال تعدادی گروهای عملیاتی ویژه تشکیل شدتا سعی کنند یاکوف را از محل بازداشتگاهی که در آنجا بود بربایند یا به قتل برسانند تا آلمان ها از او سو استفاده نکنند،همه این گروهها کشته شدند.

استالین بعد ها به اطرافیانش گفت در شرایطی که همه ملت روسیه عزادار پسران خود بودند چگونه می توانستم دست به چنین معامله ای بزنم؟

جولیا ملسر همس یاکوف و مادر نوه استالین به لوبیاکنا فرساده شد،دوسال بعد وقتی استالین متوجه شد یاکوف خائن نبوده است این زن آزاد شده است،بعدا در ارتش شایع شد وی هنگام اسیر شدن زخمی بوده است.

استالین از طریق اظهارات گوستاو واگنر افسر فرمانده گردان اس اس که از ارودگاه یاکوف محافظت میکرد به اطلاعاتی درباره سرنوشت پسرش دست یافت واگنر نوشت اواخر ۱۹۴۳ بود زندانیان در حال نرمش بودند ولی جوگاشویلی با آنها نمی رفت و خواستار ملاقات با فرمانده اردوگاه بود،در همن حال یکی از افراد اس اس به طرف تلفن رفت تا فرمانده را صدا کند.زمانی که او در حال تلفن زدن بود یاکوف از منطقه ممنوعه به سوی نرده هایی که برق به آنها وصل بود گذشت نگهبان داد زاد ایست ولی یاکوف همچنان جلو می رت،نگهبان داد زد تیراندازی میکن و بعد به طرف سر او شلیک کرد در همان لحظه او روی سیم خاردار افتاد و همزمان سیم های برق دار را گرفت،جسد او ۲۴ ساعت آنجا بود تا به کوره آدم سوزی سپرده شد.

---

منابع این نوشته

بیشتر نوشته های این متن از کتاب استالین نوشته ادوارد راژینسکی اقتباص شده است.

پاراگراف اول از صفحه اینستاگرام آقای بیژن اشتری مترجم خوب کشورمان گرفته شده است.

بخش هایی از نوشته ویکی پدیای فارسی اقتباص شده است

پدر و مادر و نیای خانوادگی استالین

تصویر اول متعلق به بساریون جوگاشویلی پدر جوزف استالین است،وی مردی سیه چرده وا ستخوانی با سیبین و ابروی مشکی بود و معلمولا یک کت چرمسی با شلوار گشاد می پوشید،وی فردی الکلی بود و در دوران کودکی استالین دستش را در جام شراب می کرد و در دهان استالین می گذاشت.

زن سمت چپی تصویر دوم متعلق به ککه مادر استالین هست،که یک مسیحی بسیار معتقد بود و بسیار به کلیسا رفت و آمد می کرد ولی غرق در الکل بود،قبل از تولد استالین ککه دو فرزندش را بخاطر ابله از دست داده بود.در همه تصاویر موجود از ککه مادر استالین وی دارای چادری شبیه به زنان ایرانی یا راهبه ها است،گفتنی است که در دوران روسیه تزاری گرجستان متاثیر از فرهنگ ایران و روسیه و سایر کشورهای نزدیک بود و تاجران ایرانی و عرب به این کشور رفت و آمد می کردند.

تصویر سوم  به نیکلای پرژوالسکی زیست‌شناس، سیاح، جغرافی‌دان و نویسنده اهل روسیه هست،به دلیل شباهت بیش از حد استالین و پرژوالسکی به هم شایعه شده بود که استالین فرزند نامشروع پرژوالسکی هست،پرژوالسکی همجنس باز بود و در زمان باردار شدن ککه(مادر استالین)در گرجستان نبود،گفتنی است علاوه بر این شخص در مورد اشخاص دیگری نیز شایعات بسیاری بر زبان ها بود که استالین فرزند نامشروع آنهاست که البته همه این سخنان شایعاتی بود که پیرامون همه سیاستمداران دنیا زبان به زبان می چرخد.

تصویر چهارم متعلق به دوران کودکی جوزف استالین است،استالین در هنگام تولد ضعیف و باریک اندام بود و انگشتان دوم و سوم پای چپش به هم چسبیده بود و نام واقعی وی که در آن دوران وی را صدا می زدند سوسو بود که بعدها اسم خود را به جوزف استالین تغیر داد.

تصویر پنجم متعلق به دوران جوانی استالین است.

ماجرای ترور الکساندر دوم و اوضاع سیاسی روسیه در دوران تزارها

در یکی از روزهای سرد مارس ۱۸۸۱ پسری که روزی آخرین فرمانروای روسیه شد،در یک لحظه با آینده اش روبرو شد در آن بامداد،پدربزرگ نیکلای الکساندر دوم در کالسکه اش در خیابان های سن پترزبورگ در حرکت بود که مردی از پیاده روز خود را به کالسکه سلطنتی رساند و بمبی به داخل آن پرتاب کرد،به طور معجزه آسایی به تزار آسیبی نرسید،اما برخی از ملتزمان او اینقدر خوش شانس نبودند.الکساندر که نگران حال همراهانش شده بود،از کالسکه پیاده شد در این لحظه بمب دومی به سوی او پرتاب شد که بین پاهایش فرود آمد.انفجاری از آتش و ترکش،پای تزار را از هم درید،شکمش را پاره و صورتش را له کرد.او که چندان هوشیار نبود توانست آخرین دستورش را صادر کند((به سوی کاخ تا آنجا بمیرم))

تقریبا سیصد سال بود که خانواده نلیکای،یعنی رومانوف ها،بر تخت سلطنت نشسته بوند و بر اساس نظامی که حکومت مطلقه خوانده می شد بر رعایاشان حکم می راندند.
در حکومت مطلقه در این مورد خاص تزار تمام قدرت را در اختیار دارد،رومانوف ها مدعی بودند که خدا این قدرت را به آنها داده است و آنها را برای سلطنت بر مردم روسیه برگزیده است،آنها معتقد بودند که تزار بعنوان نماینده خدا بروی زمین باید اجازه می داشت تا کشور را بر اساس ایده های خود اداره کند.این به معنای تمرکز سیاسی در دستان تزار بود.بر خلاف بیشتر کشورها،در روسیه خبری از قانون اساسی،کنگره دادگاه استیناف برای شهروندان و داداه عالی برای بازبینی یا تهدید قدرت تزار نبود،تنها دو چیز تزار را محدود می کرد نخست وظیفه او برای رعایت آموزه های کلیسای ارتودوکس(که خودش رئیس رسمی آن بود)دوم رعایت قوانین مربوط به جانشینی(قوانین تعین کننده میراث و تاج و تخت)در تمامی موضوعات دیگر تزار قدر عالی بود و قوانین و مقررات بر اساس اراده یا هوی و هوس خود برقرار می کرد.
اراده تزار از سوی جمع بزرگی از مقامات و مدیران اجرا می شد،کابینه سلطنتی متشکل از سیزده وزیر برگزیده تزار،زیر نظر او کار می کردند.هرکدام از این نجیب زادگان،بخش بزرگی از حکومت را ادامه می کرد.او می توانست هر وزیری را هر زمان و به هردلیل که می خواست از کار برکنار کند و از آنجا که انتصاب و انفصال آنها از خدمت بسته به نظر و هوی و هوس تزار بود،بیشتر وزرا تمایل به چاپلوسی داشتند و ترجیح می دادند بجای آنچه تزار نیاز داشت بشنود،به او چیزهایی را بگویند که دوست دارد بشنود.
طلب رشوه برای انجام هرکاری از صدور جاوزهای تجارد تا تایید اسناد مالکیت زمین کاری عادی بود،حکومت اجاره تفتیش خانه ها گشودن نامه ها و خواندن نامه ها را داشت،برا تعطیلی دانشگاه ها یا یا کسب و کارها فقط دستور تزار کافی بود.حتی نجیب زادگان نیز در معرض اراده تزار قرار داشتند.او حق مصادره دارایی های آنها را داشت،می توانست مانع ازدواج آنها شود و هرکدام از آنها ار از کشور اخراج کند.
هم ارتش و هم پلیس در سرپا نگه داشن حکومت تزار نقش داشتند.اولویت اصلی آنها نه حفظ امنیت عمومی که حفاظت از حکومت مطلقه در باره چالش های سیاسی بود.اگر کسی از حکومت گله می کرد،ممکن بود دستگیر شده و برای همیشه به سردترین نقطه یخزده سیبری تبعید شودوبرای حفظ صلح و محافظت از نظم تزار جراید را سانسور،کتابها را توقیف و سخرانی ها را محدود می کرد و حق برگزاری تجمعات سیاسی را زیر پا می گذاشت.

----------

منبع

رومانوف ها کندیس فلمینگ/مترجم محمد کاظم شجاعی